
این یادداشت قصد دارد با گذری سریع-به
واسطه گستردگی موضوع- از ادبیات معاصر، ریشههای خشونت را در داستانهای
دورههای مختلف مورد بررسی قرار دهد. هدف این است که پیشینه این موقعیت
داستانی در ادبیات معاصر معلوم گردد تا بتوانیم با خوانشی درست به سراغ
رمان تاثیرگذار «شکار کبک» برویم. در این یادداشت سعی کردهام از زمینههای
مختلف خشونت نام ببرم و کتابهای مهم را معرفی کنم. امید است در فرصتی
دیگر هر کدام از این سرفصلها گسترده شده و به جزئیات آن پرداخته شود.
مفهوم زن در فرهنگ ایرانی، به عنوان
موجودی ضعیف، آسیبپذیر و ناتوان در تقابل با جنس قوی! شناخته شده است و
همواره در چنین شخصیتهایی نمود پیدا میکند و بسیار کم دیدهایم زنی در
داستانی عصیانی داشته باشد یا سعی کند در شرایط موجود تغییری به وجود آورد.
البته نمیشود از تجربههای شهرنوش پارسیپور و همپنین غزاله علیزاده گذر
کرد و این گذاره بیشتر درباره نویسندگان مرد و همراه با استثنائات صادق
است.
صحبت درباره درست و غلط بودن این باور و
ریشهیابی علل آن، موضوع بحث ما نیست و نمیشود به سادگی به آن پرداخت.
ارتباط این بحث با زمینه خشونت در ادبیات به آنجایی برمیگردد که بیشترین
قربانیان داستانهایی با مضمون خشونت، زنان هستند و همواره این زنانند که
مورد حمله قرار میگیرند، زخمی میشوند، ضربه جسمی و روحی میبینند و گاهی
به شیوههای گوناگون و بعضاً وحشیانه مورد تجاوز قرار میگیرند و کشته
میشوند. و احتمال می رود چنین برداشتی به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در
ذهن مولف تثبیت شده است که منتج به چنین اتفاقاتی در داستانها شده است.
۰ نظر
۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۲